۲۹ آذر ۱۳۸۸

۲۰ آذر ۱۳۸۸

۴ آذر ۱۳۸۸

اجاق سرد


مانده ازشبهای دورادور
بر مسیرخامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در ان هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که بامن آتشی داشت
نقش نا همرنگ گردیده
سرد گشته"سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی.
همچنانکه مانده از شبهای دورادور
برمسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
..............................................................نیما....................
عکس از دوران آنالوگی من

۲۷ آبان ۱۳۸۸

پل مارنان اصفهان


پیرمرد با ان دوچرخه قدیمیش در کنار ان درخت با ان سر شاخه های شکسته اش
و نگاهی به رودی که تازه زنده شده است -زنده رودی که باید زاینده رودشود-
به چه می اندیشد؟


۱۶ آبان ۱۳۸۸

در فصل برگها و رنگها با کمی بیرنگی



امیدوارم کسی بدون هماهنگی با من از عکسها استفاده نکند

۶ آبان ۱۳۸۸

در حاشیه نقش جهان


نمیدانم چه بنویسم
فقط میدانم عصرها که از کارخانه بیرون می ایم فرصت زیبای پاییزی را برای عکاسی از دست میدهم
این هم برای من شمالی ساکن اصفهان.

۳۰ مهر ۱۳۸۸

۲۷ مهر ۱۳۸۸

رهاورد سفر به دیار ابااجدای (اشکور)






زنان زحمتکش اشکور
جایی خواندم زنان شمالی بخاطر اینکه مردانشان دایما بعنوان جنگاور در لشگر کشی شاهان
حضور داشته اند چنین مردانه کارا شده اند

۱۴ مهر ۱۳۸۸

کودکان این سرزمین جاوید

-باغ فین کاشان-
یاد امیر کبیرایران- بازیهای شادمانه کودکان
من همه امیدم باینست باز امیر کبیری از میان شما برخیزد
اباد کند این ویرانه های افتخار را
باز گرداند طلیعه های اقتداررا
من همه امیدم من همه امیدم....

۸ مهر ۱۳۸۸

بدون شرح


من در این سبک وسیاق زیاد عکس می گیرم اما فقط برای خودم هست ومعمولا به کسی نشان نمیدم
خیلی دلم میخواست نظر معدود دوستانی که سری به اینجا میزنند رو بدونم.

۵ مهر ۱۳۸۸

ابادی گریز در مسیر نایین





روستایی که کم کم به ویرانه ای بدل میشود
شاید فرزندان روستا دیگر یارای گریز از گرفتاریهای شهر نداشته باشند
تا برای کمک به پدران پیرشان به گریز بگریزند
گریزی که در گذشته گلریز نامیده بودنش ولی اکنون
گلهای ابادانی از ان گریخته است

۲۲ شهریور ۱۳۸۸

شیر سنگی پل خواجو


شیر سنگی !
ایستاده ای رو به زاینده رود.
زاینده رودی زنده رود.
که اینک مرده است.
نام اب ویاد گلها برده است.
هان چه ایستاده ای؟
خون در رگهای سنگیت خشکیده است؟
شیر سنگی !
کاش من هم از سنگ بودم.
خالی از این جلوه های بیرنگ بودم.
شیر سنگی...
شیر سنگی...
...

۱۷ شهریور ۱۳۸۸

۱۲ شهریور ۱۳۸۸

۶ شهریور ۱۳۸۸

۱۶ مرداد ۱۳۸۸

عکسهای انالوگ من







بالاخره یکسری از فیلمهام رو اسکن کردم ولی کیفیتشون خیلی افت کرده

۳ مرداد ۱۳۸۸