۸ مهر ۱۳۸۸

بدون شرح


من در این سبک وسیاق زیاد عکس می گیرم اما فقط برای خودم هست ومعمولا به کسی نشان نمیدم
خیلی دلم میخواست نظر معدود دوستانی که سری به اینجا میزنند رو بدونم.

۵ مهر ۱۳۸۸

ابادی گریز در مسیر نایین





روستایی که کم کم به ویرانه ای بدل میشود
شاید فرزندان روستا دیگر یارای گریز از گرفتاریهای شهر نداشته باشند
تا برای کمک به پدران پیرشان به گریز بگریزند
گریزی که در گذشته گلریز نامیده بودنش ولی اکنون
گلهای ابادانی از ان گریخته است

۲۲ شهریور ۱۳۸۸

شیر سنگی پل خواجو


شیر سنگی !
ایستاده ای رو به زاینده رود.
زاینده رودی زنده رود.
که اینک مرده است.
نام اب ویاد گلها برده است.
هان چه ایستاده ای؟
خون در رگهای سنگیت خشکیده است؟
شیر سنگی !
کاش من هم از سنگ بودم.
خالی از این جلوه های بیرنگ بودم.
شیر سنگی...
شیر سنگی...
...

۱۷ شهریور ۱۳۸۸

۱۲ شهریور ۱۳۸۸